بال
اشاره
بال: دو عضو کناری پرندگان و از مهمترین اعضای فرشتگان
معادل عربی آن «جَناح» و اصل آن به معنای میل داشتن به سمت و سویی است.[1] بال در رسته پرندگان اهمیت بسزایی دارد و آن را دست و بازوی پرنده قلمداد کردهاند.[2] در قرآن 7 بار و در سورههای انعام/6 38؛ اسراء/17،24؛ فاطر/35،1؛ صافّات/37،1؛ ملک/67 19؛ حجر/15، 88 شعراء/26،215 به آن اشاره شده که این آیات در ارتباط با توصیف دو بال پرندگان و بال فرشتگان و تشبیه فروتنی و نرمخویی فرزندان در برابر والدین و نیز عطوفت و مهربانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برابر مؤمنان، به گشودن بال پرنده بر جوجههای خویش است.
در آیه 38 انعام/6 از پرواز پرندگان با دو بال سخن رفته است: «و لا طـئِر یَطیرُ بِجَناحَیهِ...» . مفسران غالباً قید «بِجَناحَیهِ» را برای تأکید دانستهاند، زیرا معلوم است که پرنده با دو بال خود پرواز میکند[3]؛ ولی برخی آن را برای احتراز از معنای مجازی مانند حرکت ماهی، کشتی و اسب که درباره آنها نیز از واژه «طیر» استفاده میشود[4] یا خارج کردن فرشتگان[5] دانستهاند. برخی نیز به عدم امکان پرواز با کمتر از دو بال اشاره کردهاند.[6]آلوسی به نقل از بعضی مفسران متأخر، این قید را برای به تصویر کشیدن حالت عجیب پرواز دانسته که نشانه کمال توانایی خداوند است.[7]
توجه به شگفتیهای بالهای پرندگان در برخی روایات نیز به چشم میخورد.[8] چگونگی پرواز با دو بال در روایات فقهی، ملاک تشخیص حلال گوشت بودن پرنده معرفی شده است.[9] در آیه 19 ملک/67: «اَوَ لَمیَرَوا اِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صـفّـت و یَقبِضنَ...» به بیان بال زدن و صاف نگه داشتن بال پرنده هنگام پرواز اشاره شده است. علامه طباطبایی باز بودن بال هنگام پرواز در هوا را از شگفت انگیزترین رفتارهای حیوان باشعور میداند.[10] برخی با توجه به مشتق بودن «صافّات» و دلالت آن بر دوام و فعل بودن «یَقبِضنَ» و دلالت آن بر عدم دوام در آیه فوق چنین برداشت کردهاند که اصل در پرواز پرندگان باز بودن بالها بوده، بالزدنامریعارضی است.[11]
آیه 1 فاطر/35: «جاعِلِ المَلـئِکَةِ رُسُلاً اُولی اَجنِحَة مَثنی و ثُلـثَ و رُبـعَ» به شمار بال فرشتگان اشاره دارد. در برخی روایات تفسیری بدون پرداختن به کیفیت و ماهیت بال فرشتگان تنها به شرحی لفظی از آیه فوق بسنده شده است.[12] برخی، فرشتگان را موجودات جسمانی لطیف دانستهاند[13] که در این صورت ماهیت بال آنان از سنخ بال پرندگان خواهد بود. برخی نیز آنان را موجوداتی روحانیِ منزه از جسم معرفی کردهاند[14] که در این صورت ماهیت بال آنها متفاوت با ماهیت بال پرندگان خواهد بود؛ همچنین شمار بالها را کنایه از قدرت و نیرومندی و سختکوشی و تفاوت مراتب آنها دانستهاند.[15] در برخی روایات تا 600 بال برای آنان آمده است.[16]
فیض کاشانی در تأویلی عرفانی به نقل از ابنعربی، بالهای فرشتگان را مرتبط با مراتب وجود و کاربرد بالها را تنها برای نزول به مراتب پایینتر دانسته است.[17] عرفا در تفسیر این گونه موارد گاهی بالهای فرشتگان را مسئلهای غیبی و دور از دسترس علوم بشری دانسته[18] و گاه تأویلهایی در بیان حقیقت آن ذکر کردهاند[19]، چنانکه برخی، جبرئیل را فرشته علم و زیاد بودن بالهای وی را بیانگر فراوان بودن قوای او دانستهاند که سبب آن اختلاف جویندگان دانش و تفاوت استعداد آنان است.[20] برخی از ایشان نیز تفاضلی میان فرشتگان نمیبینند.[21]
در کنار این اقوال، برخی مفسران معاصر با استناد به آیه فوق آن را دلیلی بر جسمانی بودن فرشتگان شمردهاند[22] که این دیدگاه با مخالفت جدی علامه طباطبایی روبهرو شده است.[23] آلوسی بحث در کیفیت بالهای فرشتگان را بیفایده قلمداد کردهاست.[24]
در آیه نخست صافّات/37: «والصّـفّـتِ صَفّا» خداوند به بالهای گشوده فرشتگان سوگند یاد میکند.[25] طبری واژه صافّات را جمع الجمع خوانده و اشارهای به مفرد آن نکرده است.[26] قمی صافّات را افزون بر فرشتگان* بر پیامبران وهرکس که برای خداوند صف آراید و او را بپرستد قابل تطبیق میداند.[27] برخی دیگر از مفسران صافّات را گروهی از مؤمنان دانستهاند که صف آراسته در نماز و جهاد برمیخیزند.[28] برخی نیز با پذیرش دلالت آیه بر فرشتگان سعی در تعمیم آن داشته و سه قول را افزودهاند: صف کشیدن امتها در روز قیامت با استناد به آیه 48 کهف/18، صف کشیدن پرندگان میان آسمان و زمین با استناد به آیه 41 نور/24، صف آراستن جنگ آوران در نبرد با استناد به آیه4 صفّ/61 [29] مفسران در بیان وجه توصیف فرشتگان به «صافّات» موارد گوناگونی را ارائه کردهاند؛ صف کشیدن فرشتگان برای خداوند در آسمان[30]، صف کشیدن آنان در آسمان در حال تسبیحگویی خداوند[31]، به صف درآمدن آنان در حال نماز گزاردن نزد خداوند[32]، صف کشیدن آنان در انتظار فرمان الهی[33]، صف کشیدن آنان همچون صف آراستن مؤمنان در نماز که این معنا بیشتریندیدگاه مفسران را دربرگرفته است.[34]
در روایات تفسیری برای بالهای فرشتگان آثار گوناگونی ذکر شده است؛ از جمله برخی از فرشتگان بزرگ، بعضی از مأموریتهای الهی را به وسیله بال خود انجام دادهاند، چنان که جبرئیل(علیه السلام)هنگامی که قوم لوط خواستار عمل ناپسند با مهمانان لوط(علیه السلام) شدند با بال خود به آنان زد و همگی نابینا شدند (قمر/54 37)[35] و نیز بال خود را به دست آنان کشید و دستشان خشکید (هود/11،81)[36] و در روز بعد با یک بال خود روستاهای آنان را واژگون ساخت. (هود/11،82 نجم/53 53)[37]
در آیه 88 حجر/15: «واخفِض جَناحَکَ لِلمُؤمِنین» لزوم عطوفت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برابر مؤمنان به بال گشودن پرنده* برای جوجههایش تشبیه شده است. برخی مفسران پس از بیان این نکته منظور از دو بال انسان را پهلو دانستهاند.[38] طبرسی آنرا به ابنعباس نسبت میدهد و میافزاید: عرب گوید: فلان شخص «خافِض الجَناح» (فروبال) است و آن هنگامی است که باوقار و بردبار باشد، به این مناسبت که پرنده جوجههای خود را نزدیک کرده، ابتدا بال خود را میگشاید. سپس آن را پایین آورده، جوجههایش را به زیر بال خود فرو میبرد.[39] برخی دیگر از مفسران، وجود این خصلت را در پیامبر جهت پیروی مردم از دین اسلام، لازم دانستهاند.[40]
در آیه 24 اسراء/17: «واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَة» نیز تعبیری مجازی از لزوم محبت و قدردانی و فروتنی فرزندان در برابر والدین، همانند بال گشودن عطوفت آمیز پرنده بر جوجههایش آمده است. طبری در ذیل آیه روایاتی آورده که در آنها بر لزوم خودداری فرزندان از به جا نیاوردن درخواستهای پدر و مادر تأکید شده است.[41] عیّاشی در روایتی از این سفارش امام صادق(علیه السلام) به فرزندان یاد میکند که جز با رحمت و عطوفت به والدین نگاه نکرده، صدایتان را بر آنان بلند نکنید و دست خود را بر دستانشان نگذاشته، بر آنان پیشی نگیرید.[42] زمخشری قید «ذل» [ذلت و فروساری] را مبالغه در فروتنی و خاکساری دانسته و آن را صفتی برای بال یا صاحب بال شمرده است.[43] طبرسی این تعبیر را به معنای تواضع و فروتنی در گفتار و رفتار دانسته و مراد از «ذل» را نرمخویی و فروتنی، نه تن به ذلت دادن و خواری بیان کرده و برای قول خود شاهدی از سخنان عرب آورده است.[44] ابن عطیه اندلسی میافزاید: این تعبیر استعارهای از خوش خلقی و خوش طبعی است و اضافه شدن واژه «ذل» در آیه مربوط به والدین و نیامدن آن در آیه خفض جناح پیامبر برای مؤمنان (حجر/15،88) را نشان عظمت و بزرگی حقوق والدین برشمرده است.[45]
بالش
بالش => متکا
بالغ
اشاره
بالغ: تحقق بخش مراد خویش، از اسما و صفات الهی
بالغ اسم فاعل از مصدر بلوغ به معنای وصول و رسیدن است.[46] برخی حقیقت معنای بلوغ را رسیدن به حدّ اعلا و مرتبه نهایی مقصد دانسته[47] و بدین ترتیب میان آن و «وصول» فرق گذاشتهاند.[48]
«بالغ» از اسمای الهی و در قرآن کریم تنها یک بار به کار رفته است: «... اِنَّ اللّهَ بــلِغُ اَمرِه» . (طلاق/65 3) بر اساس بیشتر قرائات (بالغٌ أمرَه و بالغُ أمرِه) «أمر» در این آیه مفعول «بالغ» و «بالغ» از اوصاف خداوند است[49]؛ ولی طبق قرائتی شاذ (بالغٌ أمرُه)[50] «بالغ» وصف امر الهی و به معنای نافذ بودن امر خدا خواهد بود[51]، در حالی که در صورت نخست آیه بدین معناست که خداوند به امر خویش میرسد.
مفسران امر را در این آیه تکوینی دانسته و در توضیح این بخش از آیه گفتهاند: خداوند به آنچه اراده کرده میرسد و از محقق ساختن هیچ مطلوبی عاجز نیست و هیچ کس نمیتواند او را از تحقق آنچه اراده کرده باز دارد[52]، زیرا هر شأنی از شئون صنع و ایجاد از مصادیق امر الهی است و خداوند بر امر خویش غالب و آن امر مغلوب خداست و گزیری جز اطاعت از او ندارد: «واللّهُ غالِبٌ عَلی اَمرِه» (یوسف/12،21[53] و نیز بقره/2،117؛ آلعمران/3،47؛ انفال/8 42؛ مریم/19،35 و...)، بنابراین خداوند به هر چیزی که مشیت و ارادهاش به آن تعلق گیرد، دستمییابد، گرچه راههای عادی و اسباب شناخته شده نزد ما برای آن، موجود نباشد.[54] البته این بدان معنا نیست که خداوند به حادثه مورد نظر بدون سببی طبیعی و تنها با مجرد اراده دست مییابد، زیرا پایان آیه3 طلاق/65 دلالت دارد که خداوند برای همه مسبّبات، اعم از اینکه اسباب عادی اقتضای آنها را داشته باشد یا نه اندازهای خاص قرار داده و میان آنها با دیگر موجودات، پیوندهایی وجودی برقرار کرده است، بنابراین خداوند میتواند از طریق این پیوندها به آنچه اراده کرده دست یابد، گرچه اسباب عادی با آن رابطهای نداشته باشد: «... قَد جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیء قَدرا» (طلاق/65 3)[55]، بر این اساس بالغ بودن خداوند قانون علیت و سببیت میان اشیا را نفی نمیکند، بلکه آن را مبتنی بر اراده و مشیت الهی میداند که گاهی برخلاف چیزی است که ما برحسب عادت میان ظواهر موجودات مییابیم[56] زیرا خداوند خود سببی در عرض اسباب دیگر نیست، بلکه او بر هر چیزی احاطه دارد و میتواند با اسبابی که نزد ما مجهول است به مراد خود دست یابد.[57]
بالغ بودن خداوند میتواند مظهر داشته باشد، ازاینرو هرکس که به امر و اراده الهی عمل کند و ارادهاش در اراده حق فانی باشد، مظهر بالغ بودن خداست و او نیز غالب خواهد بود، پس فرشتگان که تنها به امر* الهی عمل کرده، از آن سر باز نمیزنند (انبیاء/21،27؛ تحریم/66 6) هیچ گاه مغلوب نخواهند شد.[58]
در سوره طلاق/65 پیش از بیان بالغ بودن خداوند، به صورت مطلق وعده داده شده که هرکس تقوای الهی پیشه کند خداوند برای او راه خروج از مشکلات قرار داده، او را از طریقی که گمان نمیبرد روزی میدهد و هرکس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد. سپس در مقام بیان علت این اطلاق به اسم بالغ الهی اشاره شده است[59]، زیرا خداوند هرگاه وعدهای دهد آن را اراده کرده است و هرگاه امری را اراده کند اسباب آن را مهیا میسازد[60]: «... و مَن یَتَّقِاللّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجـا * و یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ومَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسبُهُ اِنَّ اللّهَ بــلِغُ اَمرِه» (طلاق/65 2ـ3)، بنابراین عبارت «اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمرِه» انسان را به توکل بر خدا تشویق میکند[61]، زیرا هرگاه انسان بداند که بر خدا توکل کند یا نکند در هر صورت امر الهی درباره وی نافذ است ولی در صورت توکل گناهانش پوشیده و اجرش عظیم میگردد[62] و به راحتی و برکت دست مییابد و خدا او را کفایت میکند[63] و در صورت نداشتن توکل دچار خشم الهی شده، خدا او را به خود وا میگذارد[64] توکل بر خدا را ترجیح خواهد داد
بانی السماء
اشاره
بانی السماء: سازنده و برپا دارنده آسمانها، از اسما و صفات الهی
بانی اسم فاعل از ریشه (ب ـ ن ـ ی) به معنای ساختن و برآوردنِ خانه و مانند آن و ضدّ ویران کردن آن است.[65]
برخی در بیان معنای بناء و فرق آن با واژههای مشابهی مانند خلق و تکوین گفتهاند: خلق و تکوین عبارت از ایجاد چیزی است که هیچ سابقهای نداشته است، در حالی که بناء عبارت از ترکیب موادّ و اجزاء و ایجاد شکل و هیئتی خاصّ است[66]، بنابراین، بانی کسی است که موادّ اوّلیه و خام را که هیچ صورت ترکیبی ندارد و بدون استفاده کناری افتاده است با نظم و انضباط خاصّی به هم پیوند میدهد و آنها را به صورت خانه و مانند آن برافراشته و برپا میدارد.
سماء نیز به معنای آسمان[67] است. البته لغویان برای این واژه معانی دیگری مانند: سقف خانه، پشت اسب[68] و... را ذکر کردهاند. =>آسمان)
بانیالسماء از اسمهای افعال خداست که از مرتبه فعل او انتزاع میشود و گرچه در قرآن به کار نرفته است؛ ولی در 5 آیه بنای آسمان در قالب فعلهای «بَنَیْنـها» (ق/50 6 ذاریات/ 51 47)، «بَنینا» (نبأ 78، 12) و «بنیـها» (نازعات/ 79، 27؛ شمس/91، 5) به خداوند نسبت داده شده است. افزون بر این از آیاتی که از بیستون بر افراشتن آسمانها (رعد/13،2)، تسویه آسمانها یا استوار ساختن آنها به صورت آسمانهای هفتگانه (بقره/2،29؛فصلت/41،12)، آفریدن یا استوار کردن آسمانها به صورت سقفی محفوظ (انبیاء/21، 32؛ نازعات/79، 28) و رتق و فتق آسمانها (انبیاء/ 21، 30) سخن به میان آورده میتوان اسم بانیالسماء را استفاده کرد.
گفتنی است که در برخی از دعاها دو اسم «بانیالمبنیات» [69] و «بانی المسموکات» [70] بر خداوند اطلاق شده است که اگر مراد از مبنیات (بناها) و مسموکات (سقفها) همان آسمانهای معهود باشد معنای دو اسم مزبور را نمیتوان با معنای «بانیالسماء» بیارتباط دانست.
تبیین اسم بانیالسماء:
تبیین اسم بانیالسماء:
به نظر میرسد معنای «بانیالسماء» به عنوان یکی از اسمای خداوند تفاوت چندانی با مجموع معنای لغوی بانی و سماء ندارد، بنابراین میتوان گفت در اطلاق اسم بانیالسماء بر خداوند فقط برافراشتن و انسجام بخشیدن آسمانها به صورت کنونی مورد نظر است؛ نه اصل آفرینش آنها، زیرا در این صورت فرقی بین اطلاق اسم «بانیالسماء» و تعبیراتی چون فاطرالسماوات: «فاطِرِ السَّمـوتِ والاَرضِ» (ابراهیم/14، 10)، بدیع السماوات: «بَدیعُ السَّمـوتِ والاَرضِ» (بقره/2،117) و خالق السماوات: «خَلَقَ اللّهُ السَّمـوتِ والاَرض» (جاثیه/45، 22) که هر کدام معنای ویژه خود را دارد نخواهد بود، ازاینرو آیاتی که بنای آسمانها را به خدا نسبت میدهد گویا بدین معناست که خداوند موادّ اوّلیه آسمانها و کرات آسمانی را که پیش از این موادّ خامی بیش نبود و خود خدا نیز آنها را آفریده بود با تدبیر وحکمت و قدرت خود برافراشت و به صورتی که اکنون مشاهده میکنید منظّم و مرتّب ساخت.
این معنا با آیاتی که به سابقه آسمانها اشارهکرده و آن را به صورت گازهای فشردهای دانسته که شکل مذاب داشته و از آن آب تعبیرشده[71]: «و هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ فی سِتَّةِ اَیّام وکانَ عَرشُهُ عَلَی الماءِ» (هود/11، 7) یا آن را دخان تعبیر کرده: «ثُمَّاستَوی اِلَی السَّماءِ وهِیَ دُخانٌ» (فصلت/41،11) یا از به هم پیوسته بودن آسمانها و زمین سخن گفته: «اَوَ لَم یَرَ الَّذینَ کَفَروا اَنَّ السَّمـوتِ والاَرضَ کانَتا رَتقـًا فَفَتَقنـهُما» (انبیاء/21،30) و نیز با آیاتی که از مراحل آفرینش آسمانها سخن میگوید: «ولَقَد خَلَقنَا السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَینَهُما فی سِتَّةِ اَیّام» (ق/50 38)، «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فی یَومَینِ» (فصّلت/41،12) سازگاری دارد و بر نظریههای پذیرفته شده از ناحیه کیهان شناسان که معتقدند نظام کنونی جهان و کهکشانها و کرات آسمانی پس از گذراندن مراحلی بدین صورت درآمده[72] نیز قابل تطبیق است.
برخی از مفسران در پاسخ به این سؤال که حکمت به کار رفتن واژه بناء، آنهم به طور مکرّر، درباره آسمان «والسَّماءِ و ما بَنـها» (شمس/91،5)، «اَمِالسَّماءُ بَنـها» (نازعات/79،27)، «جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ فِرشـًا والسَّماءَ بِنَـاءً» (بقره/2،22) چیست وجوهی را بیان کردهاند؛ از جمله آنکه: آسمان تا روز قیامت باقی است و چیزی از آن از بین نمیرود، برخلاف زمین که در معرض تغییر و تبدل است، بنابراین زمین مانندفرشی است که گاهی پهن و گاهی جمع میشود، و آسمان نیز به منزله بنایی است که آن رابرافراشتهاندو ثابت و برقرار است.[73] برخی دیگر از مفسران در رابطه با به کارگیری لفظ بناء درباره آسمان گفتهاند: قرآن در پاسخ به مشرکانی که قیامت را باور نداشته و میگویند: آیا ما (پس از مرگ) آنگاه که استخوانهای پوسیده گشتیم به حال نخست بازگردانیده میشویم: «یَقولونَ اَءِنّا لَمَردودونَ فِیالحافِرَه * اَءِذا کُنّا عِظـمـًا نَخِرَه» (نازعات 79،10ـ11) برای تبیین سختتر بودن خلقت آسمان، به تفصیل آفرینش آسمان با لفظ بناء اشاره کرده و فرموده است: آیا شما در آفرینش سختترید یا آسمان که آن را برافراشت[74]: «ءَاَنتُم اَشَدُّ خَلقـًا اَمِ السَّماءُ بَنـها» . (نازعات 79 27) در آیه 6 ق/50 نیز قدرت خداوند را به منکران معاد گوشزد کرده است که همان خدایی که این آسمان با عظمت را بدون هر گونه خلل و سستی بنا کرد و همچون سقفی بدون ستون برافراشت قادر است بنیه متلاشی شده انسان را دوباره در قیامت بنا کند: «اَفَلَم یَنظُروا اِلَی السَّماءِ فَوقَهُم کَیفَ بَنَینـها...» .
شایان توجّه آنکه در آیات مربوط به بحث که بنای آسمانها را به خداوند نسبت داده گاهی بنای یاد شده به صورت مفرد فقط به خدا نسبت داده شده است؛ مانند: «بَنـها» (نازعات/ 79، 27؛ شمس/91، 5) و گاهی به صورت متکلّم مع الغیر که نقش دیگر موجودات نیز مورد نظر است؛ مانند: «بنینـها» (ق/50 6 ذاریات / 51 47) و «بنینا» . (نبأ/ 78، 12) شاید سرّ این نکته آن باشد که در آیات دسته نخست همه وسایط دخیل در بنای آسمانها در مسبّب الاسباب فانی دانسته شده است، بر خلاف آیات دسته دوم که وسایط یاد شده نیز لحاظ گشته است.